میلاد گفت: بگویم؟
ناظم: بگو.
-کلاس ما به توالت نزدیک است. همیشه بوی بد میآید.
ناظم: دیگر چه؟
-کلاس ما همیشه سرد است؟
ناظم: دیگه؟
-شیشه کنار میز ما شکسته؛ صدای جیکجیک پرندهها نمیگذارد حرفی یا درسی بفهمیم.
عکس: گلناز بهشتی
ناظم: دیگه؟
-کلاس ما خیلی دانشآموز دارد. چه خبره این همه جمعیت!
ناظم: دیگه؟
-مبصرش از همه بدتر است.
ناظم: دیگه؟
-تنبلهایش زیادند.
ناظم: دیگه؟
-کلاس بدرنگ است.
ناظم: دیگه؟
-من از این کلاس، خاطره بد دارم.
ناظم: کدام خاطره؟
-من که درسخوانم، اما یک معلم بیجهت برای اولین بار از من درس پرسید و به من نمره 14 داد.
14 هیچ وقت نمره من نبود.
ناظم: دیگه؟
-در این کلاس، درسخوانها را مسخره میکنند.
ناظم: مثل چه کسانی؟
میلاد: مثل ماها!
آخر ناظم گفت: اگر کلاس را درست کنیم، مبصر را عوض کنیم، پنجره را بدهیم شیشه بیندازند، کلاس را رنگ کنند، جایت را عوض کنیم، دیگه مشکلی نداری؟
میلاد گفت: آقا خیلی خوب میشود؛ نه، آقا من در این کلاس دوستی ندارم.
ناظم گفت: پیدا میکنی، عجله نکن...
یعنی این کلاس درست میشود تا دیگر میلاد نگوید من این کلاس را دوست ندارم؟